روز نوشته های ملیکا منتظری



پس از گذشت مدت ها از شکستم در به نابودی کشیدن سرمایه ام در این بازار به علت بی تجربگیم و ناشی گریم، دوباره با عزمی قوی تر پا به این عرصه گذاشتم و سرمایه ای را با بیت کوین 9 هزار دلاری وارد کردم. پس از گذشت چند روز اتفاقی عجیب افتاد و ارزش بیت کوین تا زیر 5 هزار دلار سقوط کرد و سرمایه ها را نصف کرد. با وجود این که اسم عنوان را شکست دیگر گذاشته ام، اما به طور کلی این عمل را شکست واقعی نمی دانم و مطمئن هستم که هر طور شده ضرر هایم را تا حدی جبران خواهم کرد.

این را فهمیدم که واقعا باید بتوانم خودم را در برابر وسوسه های مالی اطرافم کنترل کنم و با فکر بیشتر دست به انجام هر کاری بزنم و عجله را در انجام این کارها از خودم دور کنم تا بتوانم در آینده در هر کاری موفق بیرون آیم.

سرمایه گذاری در هرجایی گام آخر کسب درآمد به حساب می آید و علی رغم سودهای چند برابری که می شود از این راه بدست آورد، نباید با همچنین وسوسه هایی این اصل را زیر سوال برد و سرمایه گذاری را در ابتدای راه کسب درآمد آورد. اعتراف می کنم که خودم با وجود دانستن این اصل دچار وسوسه ی پول سازی سریع و به ظاهر آسان شدم و این اصل را زیر پا گذاشتم. پول سازی مراحل خودش را دارد که از کارمندی شروع شده و پس از رسیدن به بالاترین سطح کارمندی و درآمد در این بخش می توان خویش فرما شد و با راه اندازی شرکت یا مغازه به طور مستقل کسب درآمد کرد. در این بخش هم بعد از  به بالاترین درجه ی پول سازی رسیدن می توان وارد بخش کارآفرینی شد و با استفاده از ایده ای، کسب و کاری سیستمی را راه اندازی کرد که دیگر نقش صرف زمان در پول سازی کمرنگ شده و سیستم است که کار می کند و پول در می آورد. وقتی این مرحله هم به نحو احسن موفق سپری شد آن وقت است که می توان به سرمایه گذاری فکر کرد که خود پول بتواند کار کند و پول سازی کند.

من حتی مرحله ی کارمندی را هم انجام نداده ام و مستقیم روی گام آخر پا گذاشتم و انتظار کسب سود خیلی سریع و آسان را هم دارم! نمی گویم این امر امکان ندارد خیر. میتوان در این بورس پول دلاری درآورد و بسی لذت برد. اما وقتی اصل پول سازی رعایت نشود بالاخره یک جای کار به مشکل می خورد و ممکن است درآمدزایی تا همیشه دوام نداشته باشد.

کاری که من قصد دارم انجام دهم این است که ضمن بودن در بورس ارز و ترید کردن مابقی سرمایه ام، (به قصد کسب تجربه و دانش) بدون پا گذاشتن به مرحله ی اول یعنی کارمندی (نبود شرایط) از مرحله ی خویش فرما (والیمو) شروع کرده و پس از رسیدن به بالاترین درآمد ممکن، آن را به یک استارتاپ تبدیل کنم و این تجاربم در زمینه ی ترید و بورس ارزهای دیجیتال طی این مدت را برای گام آخر یعنی سرمایه گذاری جمع آوری کنم تا آن زمان به بهترین کیفیت از این مرحله بهره ببرم و با تجربه ی خوب و مفید سرمایه گذاری کنم. تا حدودی سعی کردم که اصول این مراحل را رعایت کنم و در حال حاضر صبور باشم و مرحله ی خویش فرمایی را به بهترین نحو به اتمام برسانم و مستقیم از کارافرینی شروع نکنم. با این که امکانش را دارم که والیمو را سریعا با سیستم سازی استارت بزنم و به جای آن که زمان خود را صرف تولید محصول بگذارم، زمان را صرف سیستم سازی کنم اما حتما حکمتی پشت این اصل است که می گوید همه چی را گام به گام پیش ببر! اصلی که پدر دوست رابرت کیوساکی به اون گفت که برای کسب ثروت، در گام اول کارمندی کن و خودت محصولی را بفروش. همین که من گام اول را زیر پا گذاشتم و دارم از گام دوم شروع می کنم خودش زیادی کافی است و این که بدون داشتن تجربه ای در کارمندی، با خویش فرمایی کارم را شروع می کنم خودش داری ریسک است.اما کسی که طی مدت کوتاه این همه ریسک انجام داده است، دیگر طبیعی است این کار را انجام بدهد. :)


نوشتن را خیلی وقت پیش می توانستم شروع کنم اما هیچ موقع وقتی برایش نداشتم. نوشتن افکارم, آموخته هایم و هر چیزی که در ذهنم می آید و می رود.

اگر می دانستم که نوشتن آنقدر سودمندتر از چیزی هست که در ظاهر نشان می دهد شاید زودتر شروعش می کردم, با این که چند تن از نزدیکانم به من می گفتند که ملیکا بنویس!

حدود دو سالی است که با

سایتی آشنایی دارم (متمم), که از همان ابتدای آشنایی علاقه ی خاصی به آن داشتم. سایتی متفاوت با هر سایت دیگری که تا کنون دیده ام. کافی است با ذهن خالی وارد آن شوی و زمانی را در آن غوطه ور شوی و با ذهن مملوء از دانش  از آن خارج شوی. اما متاسفانه خودم استفاده ی بهینه از این سایت ارزشمند را در این مدت دراز از زمان آشنایی نکردم.

چند روز پیش داشتم یکی از

روز نوشته های جناب محمدرضا شبانعلی (مدیر سایت متمم) در مورد وبلاگ نویسی را می خواندم که با نوشته ای مواجه شدم. محمدرضا نوشته بود: '' اگر به گذشته برگردیم و از من هنگام ورود به دانشگاه در مقطع کارشناسی و یا کارشناسی ارشد بخواهند که بین تحصیل در دانشگاه و یا وبلاگ نویسی یک کدام را انتخاب کنم, قطعا انتخاب من وبلاگ نویسی خواهد بود. ''

از آنجایی که من این مرد را خیلی قبولش دارم, این نوشته برای من جرقه ای بود که خواسته های اطرافیانم از من برای نوشتن در درونم پررنگ شود و برای رشد هر چه سریع تر خودم اقدام به انجام این کار شوم. ناگفته نماند

توجه ویژه ی جناب امین ارامش به وبلاگ نویسی در اشتیاق بیشتر من به نویسندگی آنلاین بی تاثیر نبود.

این گونه شد که ترجیح دادم نوشته هایی که قرار است برای خودم بنویسم را روی وبلاگ پیاده کنم و نوشته هایم مخاطب خاصی غیر از خودم ندارد.

 

 

 

 


نوشتن را خیلی وقت پیش می توانستم شروع کنم اما هیچ موقع وقتی برایش نداشتم. نوشتن افکارم, آموخته هایم و هر چیزی که در ذهنم می آید و می رود.

اگر می دانستم که نوشتن آنقدر سودمندتر از چیزی هست که در ظاهر نشان می دهد شاید زودتر شروعش می کردم, با این که چند تن از نزدیکانم به من می گفتند که ملیکا بنویس!

حدود دو سالی است که با

سایتی آشنایی دارم (متمم), که از همان ابتدای آشنایی علاقه ی خاصی به آن داشتم. سایتی متفاوت با هر سایت دیگری که تا کنون دیده ام. کافی است با ذهن خالی وارد آن شوی و زمانی را در آن غوطه ور شوی و با ذهن مملوء از دانش  از آن خارج شوی. اما متاسفانه خودم استفاده ی بهینه از این سایت ارزشمند را در این مدت دراز از زمان آشنایی نکردم.

چند روز پیش داشتم یکی از

روز نوشته های جناب محمدرضا شبانعلی (مدیر سایت متمم) در مورد وبلاگ نویسی را می خواندم که با نوشته ای مواجه شدم. محمدرضا نوشته بود: '' اگر به گذشته برگردیم و از من هنگام ورود به دانشگاه در مقطع کارشناسی و یا کارشناسی ارشد بخواهند که بین تحصیل در دانشگاه و یا وبلاگ نویسی یک کدام را انتخاب کنم, قطعا انتخاب من وبلاگ نویسی خواهد بود. ''

از آنجایی که من این مرد را خیلی قبولش دارم, این نوشته برای من جرقه ای بود که خواسته های اطرافیانم از من برای نوشتن در درونم پررنگ شود و برای رشد هر چه سریع تر خودم اقدام به انجام این کار شوم. ناگفته نماند

توجه ویژه ی جناب امین ارامش به وبلاگ نویسی در اشتیاق بیشتر من به نویسندگی آنلاین بی تاثیر نبود.

این گونه شد که ترجیح دادم نوشته هایی که قرار است برای خودم بنویسم را روی وبلاگ پیاده کنم و نوشته هایم مخاطب خاصی غیر از خودم ندارد.

 

 

 

 


دلیل این که این تصمیم نوشتن را ادامه نداده بودم این است که آنقدر دغدغه هایم زیاد بود که جرئت اضافه شدن دغدغه ی جدید نوشتن به سایر دغدغه ها را نداشتم. نمی گویم الان که دارم می نویسم دیگر دغدغه هایم به اتمام رسیده است نه. اما امشب آنقدر هیجانات درونی ام همانند آتشی سوزان شعله ور شده بود که نتوانستم جلوی خودم را برای فوران نکردنشان به بیرون بگیرم. سه ماه از اولین نوشته ام میگذرد. نمی توانم هم اکنون کلیاتی از این مدت را بر روی صفحه بیاورم. امیدوارم کم کم بتوانم نمای کلی از آنچه که گذشته را در این خلوت کوچکم به نمایش بگذارم. در همین حد بگویم که بخش اعظم زمان زندگی ام را این مدت صرف ورزش کرده ام. آنقدری زندگی ام با ورزش گره خورده است که نمی توانم ذره ای از آن دور بمانم. به طور پیوسته همزمان در چهار کلاس ورزشی فعالیت میکردم که شامل کلاس های اسکواش, کراسفیت, رقص هیپ هاپ, کانتمپوریری (رقص معاصر) بودند. از مهر 64 رشته ی اسکواش و از تابستان 96 ترکیبی از ورزش های قدرتی تی ار ایکس, کراسفیت و بدنسازی را البته نه بدون وقفه ی زمانی شروع کردم. یک شخصیت بارز من این است که آنقدر به رشته های ورزشی مختلف علاقه دارم که نمی توانم فقط یکی را در حد حرفه ام برگزینم. بخواهم از علایقاتم در رشته های ورزشی برای خودم بنویسم این لیست تمام نخواهد شد. با این حال تلاش می کنم تا مواردی از برترین ها را به زبان بیاورم. رشته های برتر از نظر خودم بدون هیچ ترتیب خاصی می تواند شامل رقص هیپ هاپ, کراسفیت, رقص معاصر, کلیستنیکس, نینجتسو, اسکی, پاتیناژ ( اسکی رو یخ نمایشی), موج سواری, ورزش های هوایی از جمله پالاگلایدر, سقوط آزاد و وینگ سوئیت هستند. اما قبول کرده ام که توانایی انسان محدود است و امکان دنبال کردن همه ی علاقه مندی هایش را ندارد!  اولین گامی که دیروز به ناچار برداشتم حذف کلاس رقص معاصر بود که تمرکزم را به اسکواش, کراسفیت و رقص هیپ هاپ محدود تر کردم. این تصمیمی که اینجا به نوشته دراوردم اولین تصمیم بیان شده ام در این محل است و یک خاطره.


و باز هم بیشتر هم از یک ماه از آخرین پست انتشارم میگذرد. البته درست است که با خود عهدی نبسته بودم که مداوم بنویسم و پست قبلی صرفا جهت تخلیه ی شوق و اشتیاقم در زمینه ی ورزش و منتقل کردن آن در لا به لای کلمات بود. اما این پست کمی فرق دارد. با خود تعهد بستم که هر روز بنویسم. البته نه حتما در وبلاگ. گاهی روزها در دفترچه ی شخصی خودم و گاهی روزها در وبلاگم و گاهی روزها هم در هردو مکان. با خود کلنجار رفتم که پست های قبل را حذف کنم تا آثار گذشته ام از این حجم در هم و بر همی محو کنم اما خود را از این کار منصرف کردم چرا که با حذف خاطرات گذشته چیزی حل نمی شود و بهتر است هر آن چه که بوده در افق چشمانم باشد و تغییراتی که در خود میبینم را بتوانم در کنار شخصیت گذشته ام قرار دهم و از این روند طی شده بسی لذت ببرم.

حال برای این که از هر روز نوشتنم اطمینان حاصل پیدا کنم, به جای شب ها نوشتن که کلی خسته هستم و توان انجام این کار را ندارم, کارهایی که می خواهم به عادات روزانه ام تبدیل شوند را صبح در اول شروع روز قبلا از شروع کارهای دیگرم انجام می دهم. راهنمایی های بسیار جالبی از کتاب "صبح جادویی اثر هال الرود" بدست آوردم که تلاش می کنم آن ها را در طول روز استفاده ببرم.

ساعت 6 بیدار می شوم و پس از مسواک زدن و یک لیوان آب خوردن شروع به ورزش کردن می کنم. در حال حاضر یک ساعت ورزش شامل نیم ساعت تمرین کششی و انعطاف بدنی و نیم ساعت تمرین رقص هیپ هاپ انجام می دهم که از فردا قصد دارم آن را به دو ساعت افزایش دهم که بتوانم بخشی از وقتم را صرف ورزش قدرتی و هوازی کنم. سپس بعد از دوش گرفتن و خوردن صبحانه حدود یک ربع مدیتیشن با رها کردن افکار و تمرکز روی "وجود محض" همراه با دم و بازدم عمیق و سپس گفتن تلقین های مثبت در ذهن که می تواند هر شخصیتی که علاقه داریم باشیم را با جملاتی توصیف کنیم و در نهایت تجسم کردن که ابتدا آینده ی مورد علاقه ی خود با جزییات دقیق و سپس کارهایی که باید برای رسیدن به آن شخصیت انجام دهیم را در ذهن تجسم می کنیم. بعد از این کار یک یا چند کلیپ انگیزشی تماشا می کنم و بعد کارهای روزم را شروع به انجام دادن می کنم. شب ها قبل از خواب هم چند جمله ی تلقین مثبت را که از قبل روی کاغذی نوشته ام برای اطمینان خاطر از بیدار شدن راس ساعت 6 صبح جدا از هر ساعتی که شب بخواهم بخوابم برای خود می خوانم.

این ها خلاصه ای از راهنمایی هایی بود که طی مدتی کوتاه بدست آوردم و آن ها را اکنون در حال استفاده کردن در زندگی ام هستم. هر روز ساعت هایی که صرف کارهای مفید می کنم را در دفترچه ای یادداشت می کنم تا میزان تلاشم و استفاده ی بهینه از زمانم را طی هفته ها و ماه ها بررسی کنم.


این که به طور کلی دنسر باشم یا نباشم سوال من نیست. چون قطعا می خواهم یک دنسر باشم و چند سالی رقبت زیادی برای آن داشتم. از تابستان 96 تا پاییز همان سال هیپ هاپ کار کردم اما متاسفانه هنگام تمرین مینیسک پایم شدید آسیب دید و به مدت یکسال از انجام فعالیت ورزشی نا توان شدم. سال بعد پاییز 97 دوره ی انعطاف بدنی را رفتم و پاییز سال 98 دوباره تمارین رقص را از سر گرفتم و کلاس های هیپ هاپ، بریک دنس، شافل و کانتمپوریری (رقص معاصر) را شرکت کردم. توضیحات بیشتر در مورد رقص و ورزش  را در

این پست نوشته ام. با توجه به توضیحات گذشته ذکر کرده بودم که چه طور طی این چند ماه اخیر علاقه ام به ورزش چقدر تشدید پیدا کرده است. از آنجایی که ورزش های قدرتی فیتنسم را که از تابستان 96 شروع کرده بودم همیشه نامنظم بود، (به طوری که همان ابتدای شروع به علت آسیب پا تا تابستان سال 97 ورزشی نکردم.) آنقدر نتوانسته بودم با آن ارتباط برقرار کنم. ولی از تابستان 98 ورزش هایم جدی و به طور منظم انجام میشد و عملکرد فوق العاده عالی ای که در این چند ماه بدست آوردم را نتوانسته بودم طی آن دو سال اخیر بدست بیاورم.

این چند روز ماه جدید اسفند که هر روز مدیتیشن انجام می دهم و با ذهن بازتر به اعمالم فکر می کنم، این احساس به من دست داده است که عطش و علاقه ی شدید من به ورزش طی این مدت سبب کور شدنم شده بوده است، به این علت که تمام پول هایم را بی چون و چرا صرف کلاس های ورزشی ام می کردم و حتی متوجه نبودم که این حجم از زمان و پول گذاشتن برای ورزش و نرسیدن به کار های دیگرم ممکن است من را به کسب درآمد نرساند. اهدافم برای پول سازی و دیگر اهداف مثل کسب دانش را به کل از یاد برده بودم و تمام ذهنم رویایی فقط در آینده ای ورزشی می پروراند. دنسری خوب و ورزشکار حرفه ای که تمام ورزش های مورد علاقه اش را در آینده ای نزدیک آغاز می کند و از این راه زندگی اش را می گذراند.

اما آیا رویای حقیقی من این است؟ آیا می دانم واقعا چه می خواهم؟ این را بگویم هرچند دقیق ندانم چه حرفه و آینده ی دقیقی برای خود می خواهم، اما این را خوب می دانم که با داشتن هر حرفه ی تخصصی  ای می خواهم به ثروت عظیم دست پیدا کنم! این چند روز 2 ساعت از شروع روزم را صرف ورزش شامل تمرین انعطاف و رقص می کردم. دیروز وقتی داشتم فیلم های رقصم را که با آهنگ آرش "مری جین" تمرین می کردم می دیدم با وجود این که از کروگرافی ای که برای این آهنگ طراحی کرده بودم شدیدا لذت می بردم و این باور را دارم که استعداد خوبی در زمینه ی کروگرافی کردن دارم، اما آن حسی که باید به عنوان یک رقصنده بتوانم به بیننده منتقل کنم را هنوز نتوانسته ام انتقال دهم. با خود اندیشیدم که چرا من این همه وقت و هزینه برای تمرین کردن و کلاس رفتن بدهم وقتی می توانم آن وقت و هزینه را اکنون صرف کار و سرمایه گذرای کنم و پس از مدتی که کسب و کارم برایم کار می کرد با خیال آسوده از درآمد داشتنم وقتم را صرف تمرین کردن برای رقص نگذارم؟ می دانم که سن در انجام تمارینی مثل فیتنس و انعطاف تاثیر زیادی دارد و تمرین پیوسته ی هرچه زودتر آن ها نتیجه ی بهتری می دهد. درست است که ممکن است بگویید رقص هم به این المان ها وابسته است اما من می گویم خیلی خیلی کمتر وابسته است. چرا که در آینده میتوان با پول، کلاس های خصوصی با بهترین مربیان را برداشت و حتی ساعت بیشتری در طول روز را صرف زمان گذاشتن روی تمرین رقص کرد اما نمی توان بعد ها به صورت فشرده روزی چند ساعت در باشگاه ورزش کرد! و انعطاف بدنی هم وابستگی زیادی به سن و سال آدمی دارد. پس می گویم که چه طور است به جای وقت گذاشتن 2 ساعت در ابتدای روز، آن را به 1 ساعت و حتی نیم ساعت کاهش دهم و آن را اختصاصی روی انعطاف بگذارم و اگر کلاس هیپ هاپ را حذف کنم فقط دو کلاس اسکواش و کراسفیت می ماند که به صورت یک در میان بروم. این ها فقط افکار و پیشنهادات ذهن من هستند که ممکن است فردا تغییر کنند و دوباره مرا به سمت رقص سوق بدهند!

طی این چند ماه اخیر من رقص را اولویت اصلی ام قرار داده بودم! آیا اینگونه پشت کردن به اولویت اصلی ام و  قرار دادنش در آخر صف ظالمانه است؟ وقتی تفریح و خوش گذرانی هایم را به طور موقت از زندگی ام حذف کرده ام و برای داشتن آن ها صبر می کنم، آیا صبر کردن برای دنسر شدن هم ارزش آن را ندارد؟


خوشبختانه توانسته ام هر روز طبق روال ساعت 6 بیدار شوم با وجود این که شب ها به موقع نخوابیدم و ساعت خوابم به کمتر از 6 ساعت می رسید. روزی میانگین 8 ساعت کار کردم و دو ساعت هم ورزش و کمی وقت هم صرف نوشتن و کارهای دیگر. از عملکرد خودم راضی هستم و طی تجربه ای که بدست آوردم اکنون قصد دارم شروع کار روزانه ام را بعد از نوشتن صرف مطالعه کنم. چون وقتی کار می کنم آنقدر تا پاسی از شب غرق آن می شوم که وقتی برای مطالعه نتوانم اختصاص بدهم. بنابراین برای شروع دو ساعت از وقتم را در ابتدا صرف مطالعه می کنم و بعد از چند روز عملکرد خود را مورد بازبینی قرار می دهم.

دیشب آغاز کارم را در یکی از شبکه های نتورک جهانی آغاز کردم. سیستمی متفاوت با سیستم های نتورکی ایران با زیر ساختی قوی دارای مجوز رسمی اتحادیه ی اروپا که در سایت business for home که لیست نتورک های معتبر را قرار میدهد اسم آن قرار دارد. از آنجایی که سابقه ی تجربه ی کاری در نتورک پنبه ریز را داشته ام و همینطور آشنایی کامل با سایت های اینوست (سرمایه گذاری) در حوزه ارزهای دیجیتال را دارم و به علت این که این نتورک شباهتی با تلفیقی از این دو نوع سیستم شبکه سازی را داشت (نتورکی با محصول ارز دیجیتال) قصد ورود به این سیستم را در ابتدا نداشتم. علت آن این بود که کار در شرکت های نتورک ایران به صورت اصولی انجام نمی شد و من کلا دور کار کردن در این شبکه ها را خط کشیده بودم و همینطور تجربه ی سرمایه گذاری در سایت های اینوست در حوزه ارز های دیجیتال را از سال پیش همین موقع (زمستان سال 97) داشتم که به طور کامل موفقیت آمیز نبود. بخواهم بیشتر از این تجربه در سایت های اینوست توضیح بدهم در این حد اکتفا می کنم که به علت هک شدن سایتی که 5 میلیون تومان در آن سرمایه گذاری کرده بودم و دستبرد زدن پول هنگفت از کیف پول سایت نتوانستم کثری از سرمایه ام را از سایت خارج کنم. (که آن زمان حدود 3 برابر شده بود) البته زمانی که اوضاع رو به راه شود سرمایه های مردم را قرار است برگردانند. جدا از نتورک و سرمایه گذاری, 5 میلیون تومان هم که برای خرید دوربین عکاسی آن را از مادرم گرفته بودم برای خرید ماینر بیت کوین دادم که فقط یکی دو ماه توانستم از آن سود بکشم و بعد به علت نبود برق و مشکلات دیگر امکان راه اندازی آن فراهم نشد و فعلا خریداری برای آن پیدا نشده است. جدا از اتفاقات ناخوشایندی که برایم افتاد, اتفاقات خوب هم می توان از آن پیدا کرد. به طور مثال این سرمایه گذاری ها من را با دنیای ارزهای دیجیتال آشنا کرد. حتی در این مدت دوره ی آموزشی سیستم بلاکچین و تحلیل های بازار بورس ارزهای دیجیتال را شرکت کردم و کمی تجربه ی ترید (خرید و فروش) ارز را بدست آوردم. حال بماند که آموزش را نصفه نیمه رها کردم و مابقی سرمایه ای که برایم مانده بود را در راه ترید پوکاندم! و تمام این اتفاقات باعث شده بود که کلا نیم سالی از این حوزه خودم را دور کنم و اندک سرمایه ام را همانجا ول کنم و توجهی به این که چه بلایی سرشان می آید نکنم. می دانم کارم بسیار نسنجیده بوده است و با وجود همه ی شکست ها نباید بیخیال همه چیز می شدم و خودم را به کوری میزدم و تا این حد از این حوزه فاصله می گرفتم. بلکه باید تلاش میکردم و آموزش ها را تکمیل می کردم و با همان سرمایه ی باقی مانده ی اندک ترید می کردم و سرمایه ی از دست رفته ام را جبران می کردم.

اکنون که دوباره بعد از چند ماه با سیستم دیگری آشنایی پیدا کردم به علت گذشته ی ناخوشایند و دانستن این موضوع که اکثر سایت های اینوست در این حوزه اسکم (ی) هستند و یا ناخواسته به علت سود دهی بالا  ورشکست می شوند, تمایلی به توجه به این سیستم نداشتم و آن را هم همانند دیگر سایت های اینوست تلقی می کردم. اما بعد از کمی تحقیق متوجه شدم که این سیستم به طور مستقل یک سیستم نتورک هست و نه سیستم سرمایه گذاری و وجه اشتراک این با سایر سایت ها فقط این است که هر دو در حوزه ی ارزهای دیجیتال هستند. به این ترتیب سراغ همان سرمایه ی اندک به حال رها شده ی خود رفتم و 50 یورو در این سیستم سرمایه گذاری کردم.

تمام سرمایه گذاری ها ریسک دارند و نمی شود فقط به خاطر داشتن ریسک حتی نیم درصد بیخیال سرمایه گذاری و درآمد زایی بشویم! می خواهی موفق شوی؟ پس آنقدر ریسک کن و شکست بخور تا بتوانی رنگ موفقیت در همه ی زمینه ها را ببینی.


دلیل این که این تصمیم نوشتن را ادامه نداده بودم این است که آنقدر دغدغه هایم زیاد بود که جرئت اضافه شدن دغدغه ی جدید نوشتن به سایر دغدغه ها را نداشتم. نمی گویم الان که دارم می نویسم دیگر دغدغه هایم به اتمام رسیده است نه. اما امشب آنقدر هیجانات درونی ام همانند آتشی سوزان شعله ور شده بود که نتوانستم جلوی خودم را برای فوران نکردنشان به بیرون بگیرم. سه ماه از اولین نوشته ام میگذرد. نمی توانم هم اکنون کلیاتی از این مدت را بر روی صفحه بیاورم. امیدوارم کم کم بتوانم نمای کلی از آنچه که گذشته را در این خلوت کوچکم به نمایش بگذارم. در همین حد بگویم که بخش اعظم زمان زندگی ام را این مدت صرف ورزش کرده ام. آنقدری زندگی ام با ورزش گره خورده است که نمی توانم ذره ای از آن دور بمانم. به طور پیوسته همزمان در چهار کلاس ورزشی فعالیت میکردم که شامل کلاس های اسکواش, کراسفیت, رقص هیپ هاپ, کانتمپوریری (رقص معاصر) بودند. از مهر 94 رشته ی اسکواش و از تابستان 96 ترکیبی از ورزش های قدرتی تی ار ایکس, کراسفیت و بدنسازی را البته نه بدون وقفه ی زمانی شروع کردم. یک شخصیت بارز من این است که آنقدر به رشته های ورزشی مختلف علاقه دارم که نمی توانم فقط یکی را در حد حرفه ام برگزینم. بخواهم از علایقاتم در رشته های ورزشی برای خودم بنویسم این لیست تمام نخواهد شد. با این حال تلاش می کنم تا مواردی از برترین ها را به زبان بیاورم. رشته های برتر از نظر خودم بدون هیچ ترتیب خاصی می تواند شامل رقص هیپ هاپ, کراسفیت, رقص معاصر, کلیستنیکس, نینجتسو, اسکی, پاتیناژ ( اسکی رو یخ نمایشی), موج سواری, ورزش های هوایی از جمله پالاگلایدر, سقوط آزاد و وینگ سوئیت هستند. اما قبول کرده ام که توانایی انسان محدود است و امکان دنبال کردن همه ی علاقه مندی هایش را ندارد!  اولین گامی که دیروز به ناچار برداشتم حذف کلاس رقص معاصر بود که تمرکزم را به اسکواش, کراسفیت و رقص هیپ هاپ محدود تر کردم. این تصمیمی که اینجا به نوشته دراوردم اولین تصمیم بیان شده ام در این محل است و یک خاطره.


شروع تابستان 98 بود که ایده ای هنری به ذهنم خطور کرد که آنچنان سرمایه ای نیاز نداشت و ریسک خیلی کمتری نسبت به یک استارتاپ داشت. ایده ام درست کردن زیورآلات دستبند، پابند و چوکر ست با جوراب و دیگر محصولات بود. سه ماه تابستان را درگیر انتخاب نام و طراحی لوگو بودم و در پاییز و اوایل زمستان با وجود این که اکثر تایمم صرف ورزش میشد، در مابقی تایمم خود را درگیر عکاسی از محصولات کردم. وسواس زیادی در پیش بردن کارها به عمل آوردم که نتیجه اش کند پیش رفتن پروژه ام بود. با وجود این که میدانستم در شروع هر کسب و کاری باید هرچه زودتر استارت زد و سایت و شبکه های اجتماعی را فعال کرد اما فقط دامین و هاست سایت را خریدم و وقتی برای آموزش و طراحی سایت پیدا نکردم. از اسفند ماه کارم را خیلی جدی تر گرفتم و در حد توانم شروع به طراحی محصولات برای ساخت زیور آلات و ساخت نمونه ها کردم.

این را بگویم که در این مدت ابتدا شروع به تیم سازی کردم اما موفقیت آمیز نبود. از این رو در ادامه ی کار از جذب نیرو منصرف شدم و تصمیم گرفتم تا رساندن فروش محصولات به مقدار معقولی دست به این کار نزنم و تنها کارها را پیش ببرم. همینطور پیدا کردن هم بنیان گذار دارای شرایط خوب و با خصوصیات مکمل من سخت بود و همچین شخصی را اطراف خودم نداشتم. چند روز پیش پیج

اینستاگرام را راه اندازی کردم و عکس هایم را آپلود کردم و همان ابتدای کار پیشنهاد همکاری برای فروش عمده دریافت کردم اما به علت دست تنها بودن هنوز قادر به انجام این کار نبودم. لذا پس از فکر کردن به این نتیجه رسیدم که جذب نیرو و تیم سازی را شروع کنم تا فرصت ها از دست نرود. در مورد حقوق دادن هم فعلا به صورت پورسانتی این کار را می کنم تا پس از به فروش خوبی رسیدن محصولات حقوق ثابتی را مشخص کنم.

در مورد قیمت گذاری محصولات، به دلیل عدم داشتن اطلاعات در زمینه ی نحوه ی قیمت گذاری روی کالاهای دست ساز خیلی با خود دست و پنجه نرم کردم. حتی از روی فشار و بررسی نحوه قیمت گذاری تولید کننده های دیگر، قیمتی روی کالاها هم مشخص کردم اما با وجود این که سود خیلی کمتری نسبت به تولید کننده های دیگر در نظر گرفته بودم، باز هم قیمت ها باب میلم نبود و ممکن بود هرکسی توان خرید نداشته باشد. اولویت اصلی من در این کار فروش هرچه بیشتر محصولات و دیده شدن برندم و رضایت مشتری ها و اعضای تیمم هست (و نه رسیدن به هرچه سریع تر سود). برای همین تصمیم دارم تا حد امکان قیمت را به حداقل برسانم و سود شخصی خودم را در حد خیلی خیلی کم آن هم برای سرمایه بیشتر گذاشتن روی خود کسب و کار بکنم و سود مشخصی را فقط برای اعضای تیم بگذارم تا هم مشتری از قیمت پایین کارها راضی باشد و هم اعضای تیم رضایت کافی را داشته باشند. اینگونه بهتر میتوانم برندم را محبوب کنم و تیم قوی ای بسازم. برای درآمد زایی خودم به صورت مستقل از ترید (خرید و فروش) ارز های دیجیتال این کار را انجام می دهم تا بتوانم سود آن را صرف این کار و خودم بکنم.

این تصمیماتی است که در حال حاضر برای کارم گرفته ام. نگران درستی یا نادرستی این تصمیم نیستم. با گوش دادن به تمامی پادکست های سایت

سوخت جت دید خیلی بازتری نسبت به این مسائل پیدا کردم. استیو جابز هم هنگام تصمیم گیری های مهم مثل طراحی گوشی با داشتن فقط یک دکمه و یا طراحی لپتاب با ضخامت خیلی کم که هیچکدام در آن زمان رایج نبودند و با مخالفت هایی رو به رو شدند، فقط به ندای درونی خودش گوش کرد و تصمیمی در آن لحظه گرفت و به موفقیت های زیادی رسید. من هم به ندای درون خود گوش می کنم و عمیقا رضایت دیگران را اولویت قرار داده و کار را جلو می برم. در مورد سرمایه گذار هم تا کنون مادرم کمی کمکم کرده است و تصمیم دارم با او صحبت کرده و از جدی بودن این کسب و کار بگویم تا ببینم من را تا چه حد می تواند کمک کند اما اگر رضایت ندهد اصلا اهمیتی ندارد و من واقعا از هیچ شخصی توقعی ندارم و تلاش می کنم خودم سرمایه های لازم را از راه بورس ارز های دیجیتال بدست بیاورم و وارد این کسب و کار بکنم. هر چه سختی کار بیشتر باشد احتمال به موفقیت رسیدن من بیشتر می شود.


در این

پست در مورد این که هنر رقص را به طور موقت کنار بگذارم یا خیر صحبت کردم. از آنجایی که شناخت خوبی نسبت به خودم دارم و هر لحظه ممکن است مطابق با احساسات آن لحظه ام تصمیمات متفاوتی بگیرم و و بعد از مدتی دوباره تغییر تصمیم بدهم، فعلا رقص را کنار نمی گذارم و تمام تلاشم را می کنم ارتباطم را با آن به خوبی حفظ کنم و اجازه ندهم انگیزه ام در پیشرفت این هنر از بین برود. وقتی هدف های بلندم را می نوشتم و مرور می کردم، در کنار اهداف کسب درآمدی و کاری ای که داشتم، هدف دنسر شدن در کنار آن ها حس بی توجهی می کرد. وقتی به آن نگاه کردم احساس کردم که کنار گذاشتن رقص در حال حاضر و موکول کردن آن به آینده بی حرمتی به این هدف به حساب می آید. کسی از آینده اش خبر ندارد. ممکن است من با تمرکز روی کارم به قدری سرم شلوغ شود و حتی بعد از موفقیت های پی در پی به طور کامل ارتباطم را با رقص از دست بدهم و آن لحظه دیگر علاقه ای به آن نداشته باشم و یا اگر هم داشته باشم ممکن است به قدری درگیر کسب و کار شوم که اصلا توان و شهامت آن را نداشته باشم که دوباره رقص را از ابتدا استارت بزنم. نمی خواهم وجهات منفی را ببینم. ذکر این موارد فقط به این دلیل بود که بگویم واقعا آینده غیر قابل پیش بینی است. دنسر شدن هم درکنار موفقیت های دیگر برایم ارزش بالایی دارد. نمی توانم این ریسک را بکنم و همچین هدفی را در حال حاضر کنار بگذارم.

کاری که قصد دارم انجام دهم ادامه دادن تمرینات رقص در حد معقول که هم به کسب و کار های اصلی ام برسم و هم رضایت کافی را از جهت حفظ ارتباطم با رقص داشته باشم. برای آن که سه روز در هفته تمرین رقص داشته باشم، تمارین انعطافم را هم به سه روز در هفته کاهش میدهم و یک ساعت از وقت روزانه ام در شروع صبح را یک در میان بین این دو تقسیم می کنم. از آنجایی که به علت شیوع ویروس کرونا همه ی باشگاه ها از جمله کلاس های کراسفیت، اسکواش و هیپ هاپ ام تعطیل هستند و متاسفانه حتی در خانه هم طی این مدت دو هفته ای تمرین کراسفیت نداشته ام، از این به بعد در شروع روز صبحگاهی ام ابتدا یک ساعت از وقتم را در روز به ورزش کراسفیت می پردازم و در نهایت تمرین رقص یا انعطاف را انجام می دهم. این گونه فعلا در روزهای تعطیل روزی دو ساعت از وقتم صرف ورزش می شود.

برنامه ی فعلی ام برای ورزش فعلا به این صورت است تا بعد از باز شدن باشگاه ها برنامه ی جدیدی برای ورزش خود بچینم. این را بگویم به علت ثبت نام دوباره در کلاس هیپ هاپ، بعد از باز شدن باشگاه ها این کلاسم هم به صورت دو جلسه در هفته شروع می شود و به علت عدم داشتن وقت بیشتر برای ورزش، تمارین رقص خود را فقط یک ساعت در هفته انجام می دهم تا این تناسب تقسیم بندی زمان همچنان رعایت شود.

علت کلاس ثبت نام کردن هیپ هاپ به جای فقط در خانه تمرین کردن من این بوده است که حضور در کلاس رقص باعث قوی تر شدن کانکشنم با رقص و سایر دنسر ها می شود و علت هدف دنسر شدن من را محکم تر می کند.


حدود دو ماه است که از شیوع بیماری کرونا می گذرد. طی این مدت آنچنان آن را جدی نمی گرفتم چون اعتقاد دارم که ترس و نگرانی زیاد در مورد هرچیزی بیشتر تو را در دامن آن فرو می برد. با این همه، اکنون واقعا این ویروس شدیدا پخش شده و روز به روز به تعداد مرگ و میر اضافه می شود. برای همین به خاطر خانواده و گربه هایم هم که شده باید خیلی مراقب باشم و سعی کنم اصلا بیرون نروم. امروز امتحان عملی آیین نامه داشتم اما به همین علت نرفتم و معلوم نیست دیگر کی بتوانم بروم. واقعا مشخص نیست چه اتفاقاتی قرار است پیش بیاید و تا کی این قرنطینه بودن ادامه پیدا کند. همین اتفاق بهانه ایست برای این که از لحظات حالمان استفاده ی نهایت را ببریم و قدر روزایی هایی که زندگی می کنیم را بدانیم. خیلی از مردم دچار بیماری کرونا شده بودند و از این که خیلی کارها نکردند و بیشتر مراقب خودشان نبودند اظهار پیشمانی می کردند.

کسب و کار "والیمو" من متاسفانه مصادق با این ایام راه اندازی شده است و به طبع بازخورد قابل قبولی پیدا نخواهد کرد. اما من از این فرصت ها استفاده می کنم و جنبه های دیگر این کسب و کار را تقویت می کنم و همچنین دانش و معلومات مرتبط با این زمینه را در خود بالا می برم. به لطف بستر اینترنت می توان خیلی از کارها را آنلاین انجام داد و پیش برد. هر موفقیتی در دل سختی ها رشد می کند. تمام این ها روزی خاطره ای برای تعریف کردن می شود.

متاسفانه زحمات زیادی که برای ورزش کشیده بودم طی این دو هفته رو به زوال رفته است و نتوانستم ورزش درستی انجام بدهم. حتما دوباره استارت جدی می زنم و خودم را بالا می کشم و همچنین لوازم ورزشی مناسب خانه تهیه می کنم تا بهترین استفاده را ببرم. تحت هیچ شرایطی نباید جا بزنم و بهانه بیاورم! این فرصت را می توان برای کار کردن روی تکنیک های کراسفیت و بالا بردن مهارت هایم بدانم نه فرصتی برای درجا زدن! همچنین فرصتی برای بهبود هنر رقص خود و انعطاف بدنی بدانم. پس تا می توانم از این فرصت ها استفاده می کنم و این دو هفته ی گذشته را در زمینه ی ورزش جبران میکنم.


یکی از ویژگی های انسان های موفق، جامعه گریز بودن آن ها است. نه به این معنا که با مردم ارتباط نداشته باشند یا مردم آن ها را دوست نداشته باشند، بلکه از این نگاه که به علت تفکر و دید متفاوتشان نسبت به دیگران و انتخاب تصمیماتی که در جامعه رایج نیستند مسیر متفاوت و جدایی از مسیر دیگران را طی می کنند.

من همیشه در طول زندگی ام به علت متفاوت بودنم با دیگران احساس اندوه می کردم و این تفاوت از هر نظر برایم محسوس بود و به آن عادت کرده بودم. اما همیشه در دلم غمی عمیق سنگینی می کرد. گوشه گیر بودم و آنچنان با کسی ارتباط برقرار نمی کردم. گویی همان معنای اول از جامعه گریز بودن را احساس می کردم.

اکنون که خودم را در این مسیری که برای طی کردن انتخاب کرده ام بازبینی می کنم، باز هم تفاوت های خیلی زیادی از خودم نسبت به افراد معمول جامعه میبینم. دغدغه ها، تفکرات، اهداف، سبک زندگی و تفریحات متفاوت، هوش مالی منحصر به فرد، دقت خیلی بالا و در ضمن هوش هیجانی و روابط اجتماعی پایین نمونه ای از تفاوت های بارز من هستند. با وجود صحت داشتن این موضوع که افراد ویژگی های متفاوت و نقاط قوت و ضعف خودشان را دارند و این امر بدیهی است، این تفاوت هایی که در مورد خودم بازگو کردم در مقایسه با خصوصیات یک شخص نبود بلکه در قیاس با خط روند ویژگی های کلی افراد معمول عرف جامعه بود. این تفاوت های بیان شده نه فقط تفاوت های لفظی بلکه میزان شدت آن تفاوت ها مورد تاکید بود. واضح است که قطعا شدت پایین بودن هوش هیجانی و ارتباطات هم برایم مورد توجه است و کلید رسیدن به موفقیت در راستای اول، بهبود این ویژگی ها است.

طی این چند سال اخیر، این که با چه کسی نزدیک باشم برایم اهمیت زیادی داشت. همیشه از خود این سوالات را نسبت به هر فرد می پرسیدم. "آیا اهداف این شخص در حد حتی کمی نزدیک به اهداف من است؟" / "آیا نوع نگاه و دید این فرد به نوع نگاه من تا حدودی شبیه است؟" / "آیا او من را در رسیدن به اهدافم یاری می کند؟" / "آیا می توانیم در یک مسیر کمک روی همدیگر باشیم؟" که جواب های مورد انتظارم را نمی شنیدم و در نتیجه همیشه فاصله ارتباطاتم را با افراد اطرافم حفظ می کردم. با این که هنوز هم همینطور هستم و کاملا موافق اهمیت انتخاب صحیح دوستان خود هستم اما تصمیم دارم اتباطاتم را گسترده تر کنم و علی رغم رعایت فاصله ی مناسب با افراد، روابط عمومی و رایج خود را با مردم افزایش بدهم. حتی این کار می تواند سبب پیدا کردن افرادی مشابه خودم شود تا در کنار آن ها با کمک هم بتوانیم مسیر موفقیت را طی کنیم.

در ادامه ی حرف هایم در باب تفاوت ها می گفتم که با وجود این که هم اکنون هم تفاوت های محسوسی نسبت به افراد معمول جامعه دارم، اما جامعه گریزی را از نوع معنا و نگاه دوم در حال تجربه کردن هستم و با بهبود مهارت های ارتباطی و هیجانی خود، جامعه گریزی با معنای اول را از وجود خود ریشه کن می کنم.

حال برخلاف گذشته هایم از داشتن تفاوت های زیادم نسبت به دیگران خشنودم. چرا که اگر من از دوران کودکی تا به حال مشابه سایر افراد می بودم، ممکن بود اکنون این تفکر و نگاه متفاوتم را نمی داشتم و مسیر زندگی و دغدغه هایم مثل افراد دیگر می بود. بهتر است علی رغم داشتن ضعف های زیاد، روی نقاط قوت خود تخصص بدست آورم و علاوه بر بهبود بخشیدن روی نقاط ضعف خود، با ویژگی های قوی و منحصر به فردی که دارم، سایر مهارت های ضعیف تر خود را کاور کنم. ممکن است به علت خوب نبودن قوه ی تکلمم سخنران برجسته ای نشوم ولی میتوانم با متخصص شدن در نوشتن، نویسنده ی برجسته ای بشوم و در کنارش با کسب مهارت های بیان و بهبود تکلمم، چند سخنرانی سالیانه در حد خوب هم داشته باشم. این گونه هم در یک مهارت متخصص می شوم و هم علی رغم بهبود بخشیدن مهارت دیگر، به علت عالی بودن در مهارت تخصصی ام، ضعیف تر بودن این مهارتم دیگر آنقدر به چشم نمی آید.


همیشه یکی از اصلی ترین دغدغه های طول زندگی من یادگیری بوده است. ضمن علاقه ی بسیار به یادگیری حوزه های مختلف، از این شاخه به آن شاخه می پریدم و روی یادگیری یک حوزه متمرکز نبودم. جدا از این موضوع، نحوه ی مطالعه و یادداشت برداری هایم به درستی انجام نمی شد و بازخورد مناسبی نسبت به زمانی که صرف یادگیری آن می کردم نمی گرفتم.

اکنون که در حال یادگیری

مبحث "یادگیری" از سایت متمم هستم به خیلی از اشتباهاتم در آموختن پی می برم. ما باید ابتدا قبل از یادگیری هر موضوعی نحوه ی چگونه یاد گرفتن را بیاموزیم. این گونه می توانیم در سال های آتی چقدر زمان ذخیره کنیم و حجم مطالب آموخته شده را بالا ببریم.

موضوعاتی که برای یادگیری انتخاب می کنیم باید در راستای اول نیاز ما باشند. این که صرفا هر موضوعی که خوشمان آمد را برای یادگیری انتخاب کنیم، (مثل خودم) صرفا به یادگیری پراکنده منجر می شود که هرچند تنوع این پراکندگی ها زیاد باشد در نهایت هیچ ارزشی ندارند. یادگیری پراکنده مزیت هایی همانند افزایش خلاقیت و درک بهتر موضوعات را به همراه دارد اما شرط آن مم به در کنار یادگیری متمرکز و تخصصی همراه بودن است.

قبل از مطالعه ی هر موضوعی بهتر است از خود بپرسیم که دنبال پاسخ به چه سوالی هستیم؟ و دقیقا بدانیم برای چه چیزی این مطلب را می خواهیم مطالعه کنیم. اگر مطلب مورد نظر کتابیست که از مضمون دقیق آن بی اطلاع هستیم می توانیم هنگام مطالعه ی آن، سوالی که در حال یافتن پاسخ آن هستیم را کشف کنیم و حتما آن را یادداشت کنیم. خواندن هر مطلبی باید هدفمند باشد و پس از اتمام آن از این امر اطمینان پیدا کنیم که اکنون پاسخ سوالی را می دانیم که قبل از شروع مطالعه ی آن نمی دانستیم. سپس با نوشتن پیشرفت های یادگیری روزانه ی خود و سوال هایی که به پاسخ آن ها پی برده ایم، از صحت روند یادگیری خود اطمینان پیدا کرده و از دیدن پیشرفت روز به روز بیشتر خود لذت می بریم.

روند یادگیری ما در هر حوزه ای، باید آهسته طی شود. پس تکنیک های تند خوانی را هنگام یادگیری دور انداخته و آن را با تکنیک های کند خوانی جایگزین کنیم. یادداشت برداری، مرور هر روزه ی مطالب خوانده شده، نوشتن سوال های پاسخ داده شده، پیدا کردن مثال های مرتبط و حتی رونویسی و حفظ کردن مطالب به آهسته کردن روند یادگیری و بهبود کیفیت آن کمک شایانی می کند. همچنین آموزش مطالب یاد گرفته شده و انتقال آن ها به دیگران علاوه بر کندتر کردن روند یادگیری، کمک زیادی به بهتر یاد گرفتن خود شخص می کند. (مثل کاری که من در حال حاضر می کنم.)

بهتر است از خواندن مطالب موجود در شبکه های اجتماعی دست برداریم و از یادگیری این نوع مطالب به صورت قطعه قطعه اجتناب ورزیم. این نوع یادگیری قطعه قطعه همانند تکه پازل های گوشه های مختلف یک پازل است که داشتن آن ها کمکی به ساخت پازل نمی کند. یادگیری ما باید به صورت پیوسته و به اصطلاح کریستالی انجام شود. یعنی تکه پازل هایی را برداریم که کنار هم قابل جفت شدن باشند. چند تکه پازل به هم چسبیده کمک بسیار بیشتری نسبت به تکه پازل های تک به پیدا کردن جای آن ها و ساخت پازل می کند. منبع معتبری از میان هزاران منبع را با دقت بسیار انتخاب کرده و هنگام مطالعه، مطالب مرتبط دیگر همانند کتابی در آن حوزه را خوانده و ارتباط بین آن ها را با مطالب آموخته شده در منبع اصلیمان کشف کرده و در جای درست ذهن خود بگذاریم.

مطلب آخر در یادگیری صحیح، دانستن "یادگیری تطبیقی" است. این نوع یادگیری به مانند داشتن هوش مالی در کسب و کار می ماند. شخصی که استفاده از یادگیری تطبیقی را بلد باشد، می تواند در هر مکان و زمانی از هر دیده و شنفته ای با هر مضمونی حتی کاملا بی ربط با حوزه ی خود یاد بگیرد. همانطور که شخصی که هوش مالی خوبی داشته باشد، در هر شرایطی می تواند ایده ای داشته باشد و کسب و کاری راه بیندازد. این را به یاد داشته باشیم که مثال های نقضی که در اطراف خود می شنویم، نمی توانند صحت آن موضوع را نقض کنند. من باید بتوانم از آن تجربه یا موضوع هر چند متناقض با موضوع مورد نظرم استفاده کنم و آن را مطابق با حوزه ی خودم به طوری که بهترین بهره را از آن ببرم تغییر و تطبیق دهم و فقط به این بهانه که آن ها در تضاد با تخصص من هستند و ارتباطی به کار من ندارند، از آن ها چشم پوشی نکنم.

اکنون که بحث هوش مالی شد می توانیم از این موضوع برای کسب و کار ها هم استفاده کنیم. حواسمان باشد که این شرایط نابسامانی که در آن به سر میبریم حکم همان مثال نقض و بهانه ای برای بیکار و علاف شدنمان نشود!

در ضمن اگر برای یادگیری خود، مکان و زمان ثابتی را مشخص کنیم، ذهن برای آن شرطی سازی می شود و آمادگی به یادگیری بیشتری را در آن زمان و مکان بدست می آورد و در نتیجه مطالعه و یادگیری ما کارآمد تر می شود.


موضوع فیلم

جرئت و حقیقت که من به اشتباهی اول، شماره ی 2 آن را دیدم در مورد تعدادی دوست دانشجو است که برای تعطیلات بهار خود به سفر می روند. آنجا در یک مهمانی با کسی آشنا می شوند که او این دوستان را به یک صومعه قدیمی و خرابه می برد و در آنجا به آن ها پیشنهاد بازی جرئت و حقیقت را می دهد. آن ها هم می پذیرند و بازی می کنند. نقش های اصلی این فیلم لوکاس (با بازی Tyler Posey بازیگر سریال Teen Wolf) و دو دوست صمیمی دختر، به نام مارکی، دوست دختر لوکاس و اولیویا (با بازی Lucy Hale بازیگر سریال Pretty Little Liars)، هستند.

هنگام بازی جرئت و حقیقت، یکی از بچه ها سوالی از اولیویا می کند که اگر از فضا به زمین حمله شود و دو گزینه پیش رو داشته باشد: 1. کل جهان بمیرند و فقط این جمعی که اینجا نشسته اند زنده بمانند. 2. کل جهان زنده بمانند و افراد این جمع بمیرند. کدام یک را انتخاب میکند و اولویا پاسخ می دهد

ادامه مطلب


پس از مدت ها از فیلم دیدن من می گذرد. دلیل آن هم ترجیح ندادن وقت گذاشتن برای فیلم دیدن، علی رغم علاقه ی بسیار بوده است. در حال حاضر به علت خواستار تقویت زبان انگلیسی تصمیم به گرفتن تماشای سینما با زیرنویس انگلیسی شدم و استارتم را با انیمیشن به علت سادگی و روان بودن جملات شروع کردم.

انیمیشن

شگفت انگیزان 2 که 14 سال از انتشار سری اول آن می گذرد، از ادامه ی همان لحظه ی پایانی سری اول شروع می کند و داستان با وجه منفی دوران قهرمانی یعنی ممنوعیت فعالیت به عنوان شگفت انگیزان آغاز می شود. این که نشان بدهد که زندگی قهرمانان همیشه گل و بلبل نیست و دوران تاریکی مانند ترد شدن از سمت جامعه

ادامه مطلب


همیشه یکی از اصلی ترین دغدغه های طول زندگی من یادگیری بوده است. ضمن علاقه ی بسیار به یادگیری حوزه های مختلف، از این شاخه به آن شاخه می پریدم و روی یادگیری یک حوزه متمرکز نبودم. جدا از این موضوع، نحوه ی مطالعه و یادداشت برداری هایم به درستی انجام نمی شد و بازخورد مناسبی نسبت به زمانی که صرف یادگیری آن می کردم نمی گرفتم.

اکنون که در حال یادگیری

مبحث "یادگیری" از سایت متمم هستم به خیلی از اشتباهاتم در آموختن پی می برم. ما باید ابتدا قبل از یادگیری هر موضوعی

ادامه مطلب


پس از گذشت مدت ها از شکستم در به نابودی کشیدن سرمایه ام در این بازار به علت بی تجربگیم و ناشی گریم، دوباره با عزمی قوی تر پا به این عرصه گذاشتم و سرمایه ای را با بیت کوین 9 هزار دلاری وارد کردم. پس از گذشت چند روز اتفاقی عجیب افتاد و ارزش بیت کوین تا زیر 5 هزار دلار سقوط کرد و سرمایه ها را نصف کرد. با وجود این که اسم عنوان را شکست دیگر گذاشته ام، اما به طور کلی این عمل را شکست واقعی نمی دانم و مطمئن هستم که هر طور شده ضرر هایم را تا حدی جبران خواهم کرد.

این را فهمیدم که واقعا باید بتوانم خودم را

ادامه مطلب


حدود دو ماه است که از شیوع بیماری کرونا می گذرد. طی این مدت آنچنان آن را جدی نمی گرفتم چون اعتقاد دارم که ترس و نگرانی زیاد در مورد هرچیزی بیشتر تو را در دامن آن فرو می برد. با این همه، اکنون واقعا این ویروس شدیدا پخش شده و روز به روز به تعداد مرگ و میر اضافه می شود. برای همین به خاطر خانواده و گربه هایم هم که شده باید خیلی مراقب باشم و سعی کنم اصلا بیرون نروم. امروز امتحان عملی آیین نامه داشتم اما به همین علت نرفتم و معلوم نیست دیگر کی بتوانم بروم. واقعا مشخص نیست چه اتفاقاتی قرار است پیش بیاید و تا کی این قرنطینه بودن ادامه پیدا کند. همین اتفاق بهانه ایست برای این که از لحظات حالمان استفاده ی نهایت را ببریم و قدر روزایی هایی که زندگی می کنیم را بدانیم. خیلی از مردم دچار بیماری کرونا شده بودند و از این که خیلی کارها نکردند و بیشتر مراقب خودشان نبودند اظهار پیشمانی می کردند.

کسب و کار "والیمو" من متاسفانه

ادامه مطلب


یکی از ویژگی های انسان های موفق، جامعه گریز بودن آن ها است. نه به این معنا که با مردم ارتباط نداشته باشند یا مردم آن ها را دوست نداشته باشند، بلکه از این نگاه که به علت تفکر و دید متفاوتشان نسبت به دیگران و انتخاب تصمیماتی که در جامعه رایج نیستند مسیر متفاوت و جدایی از مسیر دیگران را طی می کنند.

من همیشه در طول زندگی ام به علت متفاوت بودنم با دیگران احساس اندوه می کردم و این تفاوت از هر نظر برایم محسوس بود و به آن عادت کرده بودم. اما همیشه در دلم غمی عمیق سنگینی می کرد. گوشه گیر بودم و آنچنان با کسی ارتباط برقرار نمی کردم. گویی همان معنای اول از جامعه گریز بودن را احساس می کردم.

اکنون که خودم را در این مسیری که برای طی کردن انتخاب کرده ام بازبینی می کنم، باز هم تفاوت های خیلی زیادی از خودم نسبت به افراد معمول جامعه میبینم. دغدغه ها، تفکرات،

ادامه مطلب


در این

پست در مورد این که هنر رقص را به طور موقت کنار بگذارم یا خیر صحبت کردم. از آنجایی که شناخت خوبی نسبت به خودم دارم و هر لحظه ممکن است مطابق با احساسات آن لحظه ام تصمیمات متفاوتی بگیرم و و بعد از مدتی دوباره تغییر تصمیم بدهم، فعلا رقص را کنار نمی گذارم و تمام تلاشم را می کنم ارتباطم را با آن به خوبی حفظ کنم و اجازه ندهم انگیزه ام در پیشرفت این هنر از بین برود. وقتی هدف های بلندم را می نوشتم و مرور می کردم، در کنار اهداف کسب درآمدی و کاری ای که داشتم، هدف دنسر شدن در کنار آن ها حس بی توجهی می کرد. وقتی به آن نگاه کردم احساس کردم که کنار گذاشتن رقص در حال حاضر و موکول کردن آن به آینده بی حرمتی به این هدف به حساب می آید. کسی از آینده اش خبر ندارد. ممکن است من با تمرکز روی کارم به قدری سرم شلوغ شود و حتی بعد از موفقیت های پی در پی به طور کامل ارتباطم را با رقص از دست بدهم و آن لحظه دیگر علاقه ای به آن نداشته باشم و یا اگر هم داشته باشم ممکن است به قدری درگیر کسب و کار شوم که اصلا توان و شهامت آن را نداشته باشم که دوباره رقص را از ابتدا استارت بزنم. نمی خواهم وجهات منفی را ببینم. ذکر این موارد فقط به این دلیل بود که بگویم واقعا آینده غیر قابل پیش بینی است. دنسر شدن هم درکنار موفقیت های دیگر برایم ارزش بالایی دارد. نمی توانم این ریسک را بکنم و همچین هدفی را در حال حاضر کنار بگذارم.

کاری که قصد دارم انجام دهم

ادامه مطلب


شروع تابستان 98 بود که ایده ای هنری به ذهنم خطور کرد که آنچنان سرمایه ای نیاز نداشت و ریسک خیلی کمتری نسبت به یک استارتاپ داشت. ایده ام درست کردن زیورآلات دستبند، پابند و چوکر ست با جوراب و دیگر محصولات بود. سه ماه تابستان را درگیر انتخاب نام و طراحی لوگو بودم و در پاییز و اوایل زمستان با وجود این که اکثر تایمم صرف ورزش میشد، در مابقی تایمم خود را درگیر عکاسی از محصولات کردم. وسواس زیادی در پیش بردن کارها به عمل آوردم که نتیجه اش کند پیش رفتن پروژه ام بود. با وجود این که میدانستم در شروع هر کسب و کاری باید هرچه زودتر استارت زد و سایت و شبکه های اجتماعی را فعال کرد اما فقط دامین و هاست سایت را خریدم و وقتی برای آموزش و طراحی سایت پیدا نکردم. از اسفند ماه کارم را خیلی جدی تر

ادامه مطلب


این که به طور کلی دنسر باشم یا نباشم سوال من نیست. چون قطعا می خواهم یک دنسر باشم و چند سالی رقبت زیادی برای آن داشتم. از تابستان 96 تا پاییز همان سال هیپ هاپ کار کردم اما متاسفانه هنگام تمرین مینیسک پایم شدید آسیب دید و به مدت یکسال از انجام فعالیت ورزشی نا توان شدم. سال بعد پاییز 97 دوره ی انعطاف بدنی را رفتم و پاییز سال 98 دوباره تمارین رقص را از سر گرفتم و کلاس های هیپ هاپ، بریک دنس، شافل و کانتمپوریری (رقص معاصر) را شرکت کردم. توضیحات بیشتر در مورد رقص و ورزش  را در

این پست نوشته ام. با توجه به توضیحات گذشته ذکر کرده بودم که چه طور طی این چند ماه اخیر علاقه ام به ورزش چقدر تشدید پیدا کرده است. از آنجایی که ورزش های قدرتی فیتنسم را که از تابستان 96 شروع کرده بودم همیشه نامنظم بود، (به طوری که همان ابتدای شروع به علت آسیب پا

ادامه مطلب


خوشبختانه توانسته ام هر روز طبق روال ساعت 6 بیدار شوم با وجود این که شب ها به موقع نخوابیدم و ساعت خوابم به کمتر از 6 ساعت می رسید. روزی میانگین 8 ساعت کار کردم و دو ساعت هم ورزش و کمی وقت هم صرف نوشتن و کارهای دیگر. از عملکرد خودم راضی هستم و طی تجربه ای که بدست آوردم اکنون قصد دارم شروع کار روزانه ام را بعد از نوشتن صرف مطالعه کنم. چون وقتی کار می کنم آنقدر تا پاسی از شب غرق آن می شوم که وقتی برای مطالعه نتوانم اختصاص بدهم. بنابراین برای شروع دو ساعت از وقتم را در ابتدا صرف مطالعه می کنم و بعد از چند روز عملکرد خود را مورد بازبینی قرار می دهم.

دیشب آغاز کارم را در یکی از شبکه های

ادامه مطلب


سال جدید 99 آغاز شد و اهداف جدیدی برای تیک زدن با خود به همراه آورد. من برای تغییر سبک زندگی خود منتظر شروع سال جدید نبودم بلکه از چند وقت پیش تلاشم را انجام داده ام. تغییر زمان و مکان نمی شناسد. از شنبه ها دیگر منقرض شدند. هیچ اول هفته ای وجود ندارد. انسان ها هستند که برای خود ترتیب روز را چیده اند. این اول هفته ی ما، آخر هفته ی خیلی افراد دیگر است. این اول سال ما، وسط سال خیلی های دیگر است. خود را بند زمان نکنیم و برای انجام کارهایمان زمان را بهانه نکنیم.

خودم قدیم تر ها برای انجام کارهایم و تغییر دادن سبک زندگی ام همیشه شنبه را بهانه می کردم و تا آخر هر هفته صبر می کردم تا شنبه شود و وقتی شنبه هم به مشکلی می خورد این پروسه دوباره تا آخر هفته ی دیگر ادامه پیدا می کرد تا دوباره شنبه از راه برسد. چه زمان ها که از دست

ادامه مطلب


برای برنامه ریزی اهداف میان مدت و کوتاه مدت از برنامه ریزی ماهانه شروع می کنیم. دفتری تهیه می کنیم که برای ماه و هفته و روز به طور جداگانه جدول داشته باشد. می توانیم از دفترهای آماده ی برنامه ریزی استفاده کنیم و یا خودمان آن را درست کنیم. (در انتهای مطلب چند نمونه دفتر برنامه ریزی معرفی خواهم کرد.)

 

برای برنامه ریزی ماهانه نیاز به یک جدول تقویم مانند داریم که روزهای ماه مشخص باشد و یک فضای خیلی کوچک برای یادداشت یک تا دو کلمه کنار هر روز ماه داشته باشد. چند روز قبل از شروع هر ماه، مناسبت ها و برنامه هایی که در آن ماه داریم (روزهای تولد و سالگرد، قرارهای دوستانه و کاری، وقت دکتر) را علامت زده و به طور مختصر آن رویداد را کنار آن روز یادداشت می کنیم.

 

سپس به سراغ برنامه ریزی هفتگی می رویم. برای این مورد نیاز به جدول هفتگی داریم که روزهای هفته را شامل شود. (بهتر است هفت روز هفته در یک صفحه جلوی دیدمان باشد.)

هر جمعه شب (یا شب قبل از روز شروع آن ماه) رویدادهای آن هفته را از جدول برنامه ماهانه بر می داریم و آن را با جزئیات کامل تر وارد برنامه ی هفتگی خود می کنیم. بدین صورت که لیست کارهای مرتبط با آن رویداد را که در آن روز نیاز به انجام داریم را می نویسیم. به طور مثال در برنامه ریزی ماهانه یک روز از ماه تولد دوستم دعوت هستم. حال در برنامه ریزی هفتگی کارهای مرتبط با آن که در آن روز باید انجام دهم (مثل خرید کردن، آماده شدن برای مهمانی) را می نویسم.

 

در برنامه ریزی روزانه شب قبل هر روز، همان کارهایی که در برنامه هفتگی نوشته بودم را به صورت خیلی جزئی و دقیق برای آن روز یادداشت میکنم. (جزئیات خرید مثل خرید لباس، کادو و کیک و کارهایی که برای آماده شدن باید انجام دهم مثل رفتن به آرایشگاه)

برای نوشتن لیست کارهای روزانه می توانیم از استراتژی 2+3 و برای اولویت بندی کردن آن ها از ماتریس آیزن هاور استفاده کنیم.

 

استراتژی 2+3:

  • کارهایمان را به دو نوع کار زمان طولانی (بالای یک ساعت) و کار زمان کوتاه (زیر نیم ساعت) تقسیم می کنیم.
  • برای هر روز 5 آیتم کاری که 3 کار از نوع زمان طولانی و 2 کار از نوع زمان کوتاه باشد مشخص می کنیم.

کارهایی که زمانشان بین نیم ساعت و یک ساعت است را بنا به میزان سنگینی آن کار به انتخاب خود در یکی از این نوع دسته بندی قرار دهیم.

سعی شود تعداد آیتم ها در روز به 5 عدد محدود شود ولی اگر ضروری به انجام رویدادهای بیشتر در آن روز باشد مشکلی ندارد.

 

ماتریس آیزن هاور:

  • ماتریسی 4 در 4 شامل 4 دسته ی زیر است که کارهای هر روز را به یکی از این 4 بخش تقسیم میکنیم:
  1. مهم و فوری: کارهایی که اهمیت بالایی دارند و باید سریعا انجام شوند.
  2. مهم و غیر فوری: کارهایی که اهمیت بالایی دارند و در اسرع وقت و زمان مناسب می توانند انجام شوند.
  3. غیر مهم و فوری:کارهایی که اهمیت زیادی ندارند ولی باید حتما سریعا انجام شوند. مثل پرداخت قبض
  4. غیر مهم و غیر فوری: کارهایی که اهمیت زیادی ندارند و زمان انجام آن ها هم فوریتی ندارد.
  • نحوه ی دسته بندی کردن کارها به این 4 دسته به این صورت است که از خود دو پرسش زیر را مطرح کرده و با پاسخ دادن به آن ها دسته ی مناسب هر کار را پیدا می کنیم.
  1. آیا انجام این کار به من کمک می کند تا به اهداف بلند مدت یا میان مدت خود برسم؟ در صورت مثبت بودن پاسخ این کار به دسته ی مهم تعلق می گیرد و در صورت منفی بودن پاسخ، وارد دسته ی غیر مهم می شود.
  2. آیا باید این کار همین امروز انجام شود؟ در صورت مثبت بودن پاسخ این کار فوری محسوب می شود و در صورت منفی بودن پاسخ، به دسته ی غیر فوری تعلق می گیرد.

 

سایت هایی که دفتر برنامه ریزی را می توان از آن ها تهیه کرد:

  • دفتر برنامه ریزی سال 1399 نشر نوین

  • دفترچه مدیریت زمان و برنامه ریزی» - سالانه | سایت بیشتر از یک

  • دفتر پلنر رنگی رنگی

 

 


سال جدید 99 آغاز شد و اهداف جدیدی برای تیک زدن با خود به همراه آورد. من برای تغییر سبک زندگی خود منتظر شروع سال جدید نبودم بلکه از چند وقت پیش تلاشم را اآغاز کرده ام. تغییر زمان و مکان نمی شناسد. از شنبه ها دیگر منقرض شدند. هیچ اول هفته ای وجود ندارد. انسان ها هستند که برای خود ترتیب روز را چیده اند. این اول هفته ی ما، آخر هفته ی خیلی افراد دیگر است. این اول سال ما، وسط سال خیلی های دیگر است. خود را بند زمان نکنیم و برای انجام کارهایمان زمان را بهانه نکنیم.

خودم قدیم تر ها برای انجام کارهایم و تغییر دادن سبک زندگی ام همیشه شنبه را بهانه می کردم و تا آخر هر هفته صبر می کردم تا شنبه شود و وقتی شنبه هم به مشکلی می خورد این پروسه دوباره تا آخر هفته ی دیگر ادامه پیدا می کرد تا دوباره شنبه از راه برسد. چه زمان ها که از دست

ادامه مطلب


این که به طور کلی دنسر باشم یا نباشم سوال من نیست. چون قطعا می خواهم یک دنسر باشم و چند سالی رقبت زیادی برای آن داشتم. از تابستان 96 تا پاییز همان سال هیپ هاپ کار کردم اما متاسفانه هنگام تمرین مینیسک پایم شدید آسیب دید و به مدت یکسال از انجام فعالیت ورزشی نا توان شدم. سال بعد پاییز 97 دوره ی انعطاف بدنی را رفتم و پاییز سال 98 دوباره تمارین رقص را از سر گرفتم و کلاس های هیپ هاپ، بریک دنس، شافل و کانتمپوریری (رقص معاصر) را شرکت کردم. طی این چند ماه اخیر علاقه ام به ورزش بسیار تشدید پیدا کرده است. از آنجایی که ورزش های قدرتی فیتنسم را که از تابستان 96 شروع کرده بودم همیشه نامنظم بود، (به طوری که همان ابتدای شروع به علت آسیب پا

ادامه مطلب


خیلی وقت بود که قصد داشتم وبلاگی راه بیندازم و در آن بنویسم ولی با خود عهدی نبسته بودم. اما اکنون اوضاع فرق دارد. با خود تعهد بستم که هر روز بنویسم. البته نه حتما در وبلاگ. گاهی روزها در دفترچه ی شخصی خودم و گاهی روزها در وبلاگم و گاهی روزها هم در هردو مکان.

حال برای این که از هر روز نوشتنم اطمینان حاصل پیدا کنم, به جای شب ها نوشتن که کلی خسته هستم و توان انجام این کار را ندارم, کارهایی که می خواهم به عادات روزانه ام تبدیل شوند را صبح در اول شروع روز قبلا از شروع کارهای دیگرم انجام می دهم. راهنمایی های بسیار جالبی از کتاب

ادامه مطلب


فیلم جرئت یا حقیقت (جرئت یا مرگ) به کارگردانی Robert Health که اولین فیلم او بوده است که کارگردانی می کند و فیلم نامه توسط Matthew McGuchan نوشته شده است.

لیست بازیگران و سایر اطلاعات را از سایت

IMDB می توانید نگاه کنید.

داستان به این صورت است که تعدادی دوست در جشن تولد یکی از دوستانشان دعوت می شوند که در مکانی خارج از شهر میان جنگل است. هنگام رفتن به آن جا در میان راه به علت ناهمواری راه، ماشین هایشان را گذاشته و مابقی راه را با پای پیاده می روند. اما متوجه می شوند که دوستشان خود کشی کرده است و برادرش آن ها را بنا به دلیلی دعوت کرده است.

این برادر انتقام جو به دنبال مقصر ماجرا می گردد تا علت خودکشی بردارش را دریابد . او با بازی جرئت حقیقت شروع می کند و برای یافتن حقیقت دست به هرکاری میزند.

از اسم فیلم (حقیقت یا مرگ) روشنن است که با چه صحنه هایی ممکن است در فیلم رو به رو شویم.

من هیجان فیلم نسخه ی 2018 را بیشتر دوست داشتم و با وجود جلوه های ضعیف آن، جذابیت بیشتری نسبت به این نسخه برایم به همراه داشت. البته در این نسخه همه چی واقعی بود و از جن و روح خبری نبود که این خود نقطه ی قوت به شمار می آید.

این دو نسخه هیچ ارتباطی به هم ندارند و کاملا از هم مستقل هستند و از نظر کیفیت تاحدودی در یک سطح قرار دارند.

بازی بازیگران در این فیلم به نظرم کمی بهتر بود و انتظار بیشتری هم نداشتم.

فیلم اصلا ترسناک نیست و فقط کمی هیجان دارد. پس اگر فیلم ترسناک نمی بینید، این فیلم گزینه ی خوبی می تواند برایتان باشد. حال آن که گزینه های خیلی بهتری در این ژانر وجود دارد هیچ شکی نیست.

 


 

رمان ابله داستانی است از فئودور داستایوسکی که من نسخه ی صوتی آن را با ترجمه ی پرویز شهدی با گویندگی محمدرضا علی اکبری گوش دادم. این ترجمه از نسخه ی انگلیسی صورت گرفته و اگر قصد خرید نسخه ی کاغذی آن را دارید، پیشنهاد می دم یکی از دو ترجمه ی سروش حبیبی و مهری آهی را تهیه کنید که مستقیما از نسخه ی روسی ترجمه شده اند.

شخصیت اصلی و قهرمان داستان ما پرنس میشکین فردی است ساده لوح که در جوانی پدرش را از دست داده و به علت داشتن بیماری صرع توسط دوست پدرش به سوئیس فرستاده شده تا تحت حمایت و درمان قرار گیرد. پس از مدتی با بهتر شدن حالش به روسیه بر میگردد و نزد تنها خاندان خیلی دوری که میشناسد می رود و با صحبت های بسیار مهر خود را بر دل اعضای خانواده جا می اندازد. یک نمونه از حرف های احساسی پرنس در مورد تماشای صحنه ی اعدام شخصی است که چه عذاب و رنجی را به همراه دارد وقتی که می دانی هر لحظه امکان دارد روحت از تنت جدا شود و به زودی از این دنیا بروی.

متوجه شدم که توصیف صحنه ی اعدام از زبان پرنس میشکین واقعیت داشته و شرح تجارب و احساسات خود نویسنده در آن دخیل بوده است و همچنین داستایوسکی به جرم شرکت در توطئه ای ی دستگیر و تیرباران شده است.

ادامه مطلب


آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها